مود

مودم مود چیزیه، ذهن درهم برهمم زور میزنه تمرکز کنه، قراره هرطوری شده درس بخونم. منتها یه مشکلی که هست، کند شدم. که خب بقول کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک، یه قدم بهتر از هیچیه. 

دلم براش تنگ شده:))) هعی.

غم

بخاطر حرف هانیه غمگین شدم. ینی نه به خاطر حرفش... به خاطر اینکه... اولش فکر کردم بخاطر این ناراحت شدم چون حس کردم کسی دوسم نداره، بعد دیدم واقعن برام مهم نیست، حالا چرا غمگین شدم؟ از اینکه تو منو دوست نداشتی:))) من خیلی اهمیت میدادم به دوست داشتنت، همین که هنوز هستن کسایی که دوسم دارن و منم دوسشون دارم، خوبه. برم سر فیزیک:) توهم زدم هیچی بلد نیستم اما خب میدونم بخاطر ذهن پریشونمه. به سوی درس تا صب.

یاداوری

همون‌طور که ذهنم تو کتاب جدیدی بود که میخوندم(خانه ای روی پل) یاد کتابی که پارسال خوندم افتادم (این کتاب را ممنوع کنید) و نگران شدم که نکنه تو لیست خونده شده هام یادداشتش نکرده باشم.

ادامس با طعم انار

ادامس با طعم انار خوبه ولی بوی آدامس توت فرنگی غیر قابل توصیفه.

 

 

اوم

امروز روز خوبی بود، خدایا شکرت. البته باید تمرکزم رو تو درس خوندن بالا ببرم و اهنگم حینش گوش ندم کلن. میدونی دارم کمتر اهنگ با درس گوش میدم چون سرم دیگه نمیتانه:) ینی خب منم و این سردردا که با اهنگ بدتر میشن. 

امروز یه پادکست از اریانفر گوش میدادم، هانیه فرستاده بود. اخراش اهنگی پخش شد که تو برام فرستاده بودی:) داشتم تست زیست میزدم، دستم تو هوا خشک شد، اشکام جاری شد و تا اخر آهنگه یه گوشه نشستم و گریه کردم. البته بعدش به ادامه تستام پرداختم. بله.

خلاصه میخوام بگم خداجونم مرسی ازت. مامان گفته زود بخوابم، من کتابامو جمع کرم و قرار نیست تا صب بیدار بمونم، اما میرم کتاب جدیدی شروع کنم:) خانه ای روی پل! براش ذوق دارم.

پیش به سوی خانه ای روی پل. 

 

سال نو میلادی

سال نو  میلادیتون مبارک:) یادش بخیر پارسال. از ادمایی که پارسال بودن حالا فقط تو رو ندارم:)))))تویی که قرار بود حتی اگه همه‌ی ادما برن تو بمونی. م پیام داد و یاد اوری کرد پارسال رو که گفتم برف میباره تو تلگرام. گفت غمگین شده که زود گذشته. لون بهم فکر میکنه و به یادمه اما تو نه:) حسرت؟ حسرت ‌.

مدرسه مردگان

مدرسه مردگان رو تموم کردم و واو! عالی بود. راستی اینکه فردا تعطیل شد( ریاضی پرید) در پوست خود نمیگنجم. بریم برا درس خوندن که امروز زیاد نشد بخونم. پیش به سوی درس و فراتر از آن.(و من الله توفیق)

تولد بابا

تولد بابا خوب بود:) کیک گرفتم کادو شمع و خب لبخند و خوشحالی مامان بابام و داداشم و جمع خانوادگی مون همه خستگیامو شست برد. خدایا مرسی ازت. خانواده‌مو برام حفظشون کن برای همیشه.

 

بین صفحات کتاب

اقا نتو روشن کردم کتابه دیگه نمیشه خوندش. اشتراک باید بگیرم باز یا باید کتابو بخرم. بنده اعتراف میکنم کاش دستم میشکست نتو وصل نمیکردم. فشار؟ نو بیکاز خیلیم همه چی اوکیه.

کتاب جدید

کتابی که شروع کردمش دیشب اسمش مدرسه مردگانه. اسم دختره کوردلیاس. قشنگه نه؟ کتابه رو دوست دارم. صفحه صدم. از درس اگه بخوام بگم، خوبه بد نیست اوضاع ولی من باید بیشتر و بهتر بخونم. باید. در کل که خدایا شکر:)