متزلزل

این روزا یکم دارم کم میذارم‌. شبا غمگین میشم و زیادی فکرم پرت میشه سمت چیزایی که نباید. اما نه‌. خدایا به امید خودت:) پیش به سوی روزای بهتر.

 

شت

اینکه دوساعت و نیم دیگه تقریبا باید پاشم برم مدرسه سر جلسه رو‌نمیتونم.

بهونه

اینکه هر روز دنبال دلیل برا حال خوب بگردی جالبه. اینکه هر روز دنبال بهونه برا حال خوبم خوبه. دلیل حال خوب امروز بارون صب، امتحان شیمی خوب، حل سوالی که برام سخت بود با روشی که خودم پیداش کردم سر جلسه، برف الان:)) خدایا مرسی.

راستی او تی جی هم خریدم:) ینی خب باید چیزامو انتقال بدم. اکثر چیزام مهم نیستا. یسری عکس و خاطره رو فقط لازم دارم:))

ارامش

دیروز یه دختر بچه کلاس پنجمی گفت: نماز برا ارامشه خود آدمه... سر چی بگذریم. امروز نماز مغرب عشامو که خوندم اروم شدم:) الان حالم خوبه. خوبم و قراره به تلاشم ادامه بدم. بیشتر و بهتر از قبل حتی:) خدایا مرسی ازت.

تو

اگه بودی حالمو خوب میکردی اگه بودی مثل پارسال پیشم بودی ارومم میکردی بهم قول بغل میدادی. لعنتی الان نیستی من چکار کنم من نمیخوام نبودنتو.

تاریک

همه چی سیاهه همه چی داغونه. میخوام گریه کنم. من الان نمیتونم. چرا اینطوری شد یهو.

انتظار

چهل دقیقس که اینجا وایسادم و  گویا کسی قرار نیست بیاد دنبالم. نمیخوام گریه کنم.

جمعه‌های ازمون

ازمون بد نبود؟ بود. توقعم بیشتر بود. بلد بودم اما کند بودم و خب... ناراحتم. اگه پیشرفت نکرده باشم حقیقتن... هعی. افسوس میخورم.