Agape

برایم(برایش سابق)

Agape

برایم(برایش سابق)

۱۰ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۹
اسفند

خستگیای هر ادمی یجور از تنش رخت میبنده و میره. 

یکی یه لیوان چایی تازه دم میخوره، یکی کنار پنجره یه لیوان قهوه مینوشه، یکی آهنگ گوش میکنه، خلاصه هر کس یکاری میکنه و یه راهی بلده؛ منم راه اغوشتو بلدم:)

اصلا کی فکرشو میکرد یه لبخند برای پرکشیدن غبار این همه خستگی از تن روزای ادم کافی باشه.smiley

۲۷
اسفند

یاد پادکستای آریانفر افتادم! 

خب خب همین الان رفتم پلی کردمش! متاسفانه این کارایی که بین نوشتن ادم انجام میده برا کسی که متنو میخونه نامشخصه! وای به حال وقتی که این کارا گریه باشه.

خب پلی شد‌.

 

 

۲۷
اسفند

ام خب اینجا خیلی شلوغه اما‌ من تنهام. تنهام با وجود همه‌ی همهمه‌ی توی خونه!

تنهایی ادما با هر کسی و هر چیزی پر نمیشه که! تنهای منم... خب تنهاییه منم با حضور تو محو میشه:) 

۲۷
اسفند

میخوام بنویسم اما چیزی به ذهنم نمیاد، فقط یه کلمس:(تو) اما همین یه کلمه‌ که دو واژه بیشتر نداره خاستگاه همه‌ی کلماتیه که مستولی میشن و یا خواهند شد.

میدونی بنظرم الان فقط بنویسم تو! من که میدونم این کلمه چقدر بزرگه و پرمعنی.

پس بیخیال دیگه مهم نیست بقیه یه کلمه‌ی ساده ببیننش.

(تو)

۲۷
اسفند

چقدر دلم میخواد ذره ذره‌ی وجودتو نفس بکشم. نفس بکشم به معنی واقعی کلمه! تو کاربرد واقعی! همونی که معنی زنده بودن میده!

همون چیزی که توی هر لحظه اکسیژنای ضروری به سلولای بدن میرسونه(خیلی وارد جزئیات نمیشم خودت وارد تری اصلا بموسی مسیح) دقیقن مثل تو. در کل میخوام بگم که هق بینهایت.

۲۷
اسفند

اینو خیلی کلوز بگم و آره خلاصه؛

حتی داستانای تکراری و کلیشه ای هم با تو قشنگه. تو کسی هستی که روح میدمی و رنگ میبخشی! همینقدر قشنگ و ضروری. و من چقدر دوست دارمheart

۲۷
اسفند

خب. بهم دیگه شب بخیر گفتیم و درسته که الان جسمن کنارت نیستم اما، اما میدونی دارم به این فکر میکنم چقدر ادم هست که جسمن روی تخت کنار همن اما روحشون پیش یکی دیگه خوابه. با این اوضاع و اوصاف منو ببین! یه درصد یک صدم درصد یک هزارم و اصلا میلیونیوم درصد شک نکن که روحم پیشته حتی اگه جسمن اونجا نباشم.

دوست دارم:)

 

۲۶
اسفند

همینطوری خیلی یهویی آهنگ باورم کن علی زندوکیلی رو برام فرستادن و خیلی بیشتر همینطوری یهویی پلی شد و خیلی خیلی یهویی تر حسش ریخت رو وجودم و کلی یهویی تر، گریم گرفت.

حین اینکه دارم گوشش میدم این به ذهنم رسید که این اشکا قطره قطره‌ی کدوم حسرته؟ 

شاید حسرت خیلی چیزا! اصلا از کجا میشه فهمید؟ کی می‌دونه؟ کی خبر داره از حسرت اتم به اتم قطره های اشک یه آدم؟

نمی‌دونم اما‌ میدونی اینو میدونم که حسرت یکی از این قطره های اشک، حسرت عطره!

حسرت عطرت که روی لباس نمیشینه، حسرت عطرم که تو بغلت گم نمیشه.

آره خلاصه. همینقدر کوچولو بغلتو میخوام:)

۲۶
اسفند

نوزده تا تولد گرفتی،‌ نوزده تا تولد توی هیجدهم اردیبهشت ماه! شونزده تاشو بودم. حالا دارم فکر میکنم، به اینکه توی این همه‌ی سالا هیجدهم اردیبهشت کجا بودم؟ چکار میکردم؟ کجای این تهران بزرگ، توی کدوم کوچه پس کوچش! بیا تخمین بزنیم، حسابای الکی از همونایی که کلی محاسبه میکنی درصد میگیری معادله حال میکنی و تهشم همه‌ی ساعتای مصرف شده و انرژی تحلیل رفته برات دست تکون میدم و انگار تو و جواب بدست اومده و مغزت توی یه تیمید و اونا یه تیم سرسخت دیگه که حریف میطلبن! چقدر در هم شد همه چی...

کجا بودیم؟ آها.

خب اصلا بنظرت طهران چند تا کوچه داره؟ چند تا خیابون؟ چند تا پارک؟ چند تا رستوران؟ چند تا سینما؟

فکر کنم به جواب نرسیم، اصلا کی به کیه؟ مگه مهمه تو کجا بودی من کجا بودم؟ مگه مهمه من چکار میکردم تو چکار میکردی وقتی الانو داریم، فردا رو داریم، دو روز بعدو داریم، سه روز بعدو داریم، چهار روز بعدو داریم و اصلا! بیخیال! ما اینده رو داریم.

علی ای حال، بیا به فرداها بیشتر فکر کنیم، فقط ساختن فرداها دست ماست.

 

۲۶
اسفند

​​​​سلام!

امروز پنجشنبه بیست و شیش اسفند ماه سال ۱۴۰۰عه و خب یهو دلم خواست برات بنویسم:) و آره اینجا، همینجا​!smiley