تلگرامم تو لپ تاپ نمیگیره و نگار هی اصرار داره عضو شم. منم که پاک کردم تلو از گوشیم. عمرن بریزم. عصابم خورد شد از با لپ تاپ امتحان کردم نشد. دیگه نمیخواهم اصلا. و اینکه خدایا چرا من سرم اینقدر درد میکنه...
تلگرامم تو لپ تاپ نمیگیره و نگار هی اصرار داره عضو شم. منم که پاک کردم تلو از گوشیم. عمرن بریزم. عصابم خورد شد از با لپ تاپ امتحان کردم نشد. دیگه نمیخواهم اصلا. و اینکه خدایا چرا من سرم اینقدر درد میکنه...
دو ساعته درگیر پاورپینت حساسیتم(موضوع حساسیت). بعد الان خستم تا کجا، بعد باید دو فصل زیستم بخونم. خدایا شکرت. بعد حس درونیمم میگه برو عکسای قدیمیو نگاه کن. خدایا بازم شکرت. دلم حمومم میخواد تازه.
و اینکه، معلم دفاعیمون پیام داده بهم=] پاورپوینتی که پارسال فرستادم رو میخواد. خداشاهده بخاطر دل رعوف و احترامه که دوباره فرستادم وگرنه من اصلا از اون مدرسه رفتم.
مردم قلبم را به خورشید چشمانت ایمان است. طلوع کن که در این غروب غریبانه و غربت قلبم میان این اغیار لمس پرتوی وجودت مستلزم است. و این تباهی مطلق تاریکی شبهایم را میبینی؟ ایهی عهد من و گرمای تنت همان که ماه را از اسمان شبهایم فراری دادم. بر این ویران شهر خراب عاشق طلوع کن. بی تو گرم نیست بازار زندگی.
رفتم خیر سرم پینترست، دیدم یچیزایی پین کرده. یکیشو سیو کردم. که فااااک بعد نیم ساعت اینا دوباره چک کردم دیدم همه رو پاک کرده. خدایا منو خار کن. بماند با چیزایی که پین کرده بود گریم گرفت ولی در کل فاااااااااک.
(پوزش از کسایی که فاک رو کلمهای نامتعارف میدونن، منم هم میدونم ولی در ضیق کلمه قرار گرفتم الان)
اینک این منم. غریبهای در خاطرات دورت، رهگذری در گذشته.ات، و آری من، شهر خیالت را مسافرم. این ادینه، چمدان رویاهای بی منات را ببند، به آینده برو قاصدک. در آینده خبری از من نیست. دلت که برایم تنگ شد، سرت را بالا بگیر، ستارهای در آسمان چشمک خواهد زد.
بعد من روزات مثل قبل میشه، بقول خودت بهتر حتی. بعد من پاییزا هودیات فقط برا خودت میمونه، شال گردنت دور گردن خودت پیچیده میشه. رفتی پشت سرتم نگاه نکردی. نگاه کن. اما نه به خاطر من! به خاطر خودت. چه بلاها سر ادمی که گذشتشو فراموش میکنه نمیاد.
چقدر خوب میشه اگه کتابای خوبو به هم معرفی کنیم. به نظرم هر آدمی تو زندگیش به یه آدم کتابخون نیاز داره که بهش کتابای خوب معرفی کنه. مرسی از همه کتابخونای کتاب خوب معرفی کن.