مرگ ناگهانی
چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ
بابای غزل مرد. چند ماه دیگه کنکور داره. میعاد هنوز هفتمه. عمم موهاش سفید شده. امین تنها مونده. ذهنم درگیر هزار تا چیزه. فردا شیمیه. رفتن به شهرستان برگشتن دیشب، فرصت خوندن تا فردا. راستش هنوز بیست صفه مونده تا فقط روخونی کتاب تموم شه. این دلیلا قانع کننده نیست. هست؟ نمی افتم. شاید خوب ندم. بهرحال چیزی که میدونم اینه که، سرم فوق العاده درد میکنه. چرا سردردا منو خلاص نمیکنه؟ یا خلاصم کنه یا خلاص شم ازشون. باید بخونم. با این سردرد؟ با این سردرد
- ۰۲/۰۳/۱۷